دل نوشته های دخترک

یه زد و خورد ساده بود ؛ تو جا زدی ؛ من جا خوردم

دل نوشته های دخترک

یه زد و خورد ساده بود ؛ تو جا زدی ؛ من جا خوردم

کاش ...

 

 

کاش می فهمیدی ...  

قهر می کنم تا دستم را محکم تر بگیری  

و بلندتر بگویی :  

بمان ...  

نه اینکه شانه بالا بندازی   

و آرام بگویی :  

هر طور راحتی ...    

.............

 

امشب شب یلداست   

یک سال شد آشنایی مان ... 

لبخند تلخ روزگار و آدمهایش ... !!!

وقتی در گوشه ی دنجی از پارک شهر می نشینم ، به خاطرات دوردستمان می اندیشم ...

فقط دنبال یک جواب قانع کننده برای تمام چراهای آزاردهنده ی ذهنم می گردم ، تا خود را آرام کنم !  

آخر چرا ... ؟؟؟

شاید آن وقتها هیاهوی بچه ها برای بازی کردن و شور و شوقشان ، به چشمم نمی آمد و فقط به تو می اندیشیدم ...

شاید آدمهایی که در پارک پرسه می زدند به هر دلیلی ، اتفاقاتی که درون پارک شهر رخ می داد به چشمم نمی آمد ، چون یا حضورت بود یا یادت ...

اما حالا ...

حضورت نیست !

یادی آزاردهنده از تو باقی مانده که تکرارش تلنگری ست به ذهنم ، که فکر نکن ، فکر نکن ، فکر نکن !

او الان هرجا هست ، خوش است بی تو ...

حتی نمی پرسد زنده ای یا نه ؟

حالت چطور است بی من ؟!

حتی برای رفتنش تو را خبر نکرد ...

آه ... چه ظالمانه در این دنیای نامرد ...

دلها را له می کنند و لبخندی تلخ تحویلت می دهند و می گویند : چند روز دیگر مرا هم فراموش می کنی ...

چه زود و چقدر عجیب ، آنهایی که یک روز می اندیشیدی واقعاً پاک اند و با احساس ، با قلبی عاشق که فقط برای تو می تپد و چیزی یا کسی جز تو برایشان مهم نیست ، عوض می شوند ...

و چقدر زود از آن آدم رویایی به آدمی سنگدل یا بهتر بگویم بدون هیچ قلبی در سینه شان تبدیل می گردند ...

آیا گذر زمان است که همه چیز و همه کس را تغییر می دهد یا رسم روزگار بی همه چیز ... ؟!

در این دنیای بی در و پیکر ، من فقط این را فهمیدم که نباید صادق و رو راست بود !

در این دنیا ، هر که راست گفته ، باخته و هر که دورو بوده ، بُرده . آخر چرا ؟ می گویند : وقتی ارزشها عوض بشوند ، عوضی ها با ارزش می شوند ...

چقدر زجرآور است ، باید بدترین باشی تا بهترین های روزگار از آنِ سرنوشت تو باشد ...

برای من ، از روز اول بهترین نبودی ... اما برای من و به خاطرم بهترین شدی ، حالا دیگر چه فایده دارد !

خوب یا بد ...

فعلاً که نبودنت به سراغم آمده !!! 

نوشته شده بر تقویم زندگی من :

چهارشنبه   12 مهر 1391

ساعت   00:26